نویسنده: عبدالله شهبازی




 

 رازهای تمدن جدید غرب (2)

در سده هیجدهم، در دوران انقطاع فرایند رشد و نوزایی سیاسی و اجتماعی در شرق، شاهد تداوم و شکوفایی ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در اروپا هستیم. اقتصاد پلانتوکراتیک و " تجارت ماوراء بحار" که در دو سده هفدهم و هیجدهم منبع اصلی سیلان ثروت به سوی غرب اروپا بود، نقش اصلی را در این فرایند داشت. پیشتر با پدیده پلانتوکراسی و اهمیت آن در این فرایند آشنا شدیم و اینک "تجارت ماوراءبحار" و تأثیر آن را بر اقتصاد اروپا می کاویم.
سده هیجدهم میلادی، علاوه بر استقرار تدریجی سلطه سیاسی کمپانی هند شرقی انگلیس بر هند، دوران افزایش تدریجی تجارت و ثروت آن نیز هست.
در سال 1710، سه سال پس از درگذشت اورنگ زیب و 12 سال پیش از تهاجم محمود افغان به ایران، کمپانی هند شرقی سالیانه تنها 10 الی 15 کشتی به شرق می فرستاد که ظرفیت هر یک حدود 300 تن بود. پنج الی شش کشتی به مدرس و بنگال، دو سه کشتی به چین، دو سه کشتی به سورت و بمبئی، یک کشتی به دریای سرخ، یک کشتی به ایران و یک کشتی به سوماترا و سن هلنا می رفت. در این زمان کل سهام کمپانی دو میلیون پوند استرلینگ ارزش داشت(1). در مقیاس ثروت آن زمان هند، این رقم فوق العاده ای نیست. چنانکه دیدیم، ملاعبدالغفار، ملک التجار سورت، در زمان مرگ(1716) بیش از 700 هزار پوند استرلینگ ثروت داشت.
سه دهه بعد، در سال 1740، کمپانی سرمایه ای معادل سه میلیون پوند استرلینگ در اختیار داشت که هفت درصد آن به سهامداران کمپانی پرداخت شد. با این پشتوانه مالی بود که در سال 1757 کلایو در جنگ پلاسی به پیروزی نظامی دست یافت.(2)
با تصرف بنگال، و سپس کسب فرمانی دیوانی این سرزمین، جهشی عظیم در درآمدهای کمپانی پدید شد. طبق " پیمان الله آباد"(1765) کمپانی باید سالیانه تنها 2/6 میلیون روپیه(260 هزار پوند استرلینگ) بابت خراج این منطقه زرخیز به دولت مرکزی دهلی می پرداخت. و پرداخت این خراج نیز از سال 1771 به بهانه استقرار شاه عالم دوم در دهلی قطع شد.(3) این در حالی است که در سال 1792 درآمد خالص کمپانی از بنگال 8/225 میلیون پوند استرلینگ گزارش شده است.(4) بیهوده نیست که ویلیام پیت در نامه ای به کلایو، فرمان دیوانی بنگال را "موهبتی" دانست که خداوند برای استرداد بدهی های دولت انگلیس در جنگ هفت ساله اروپا(1756-1763) و "نجات یک ملت" نازل کرده است!(5) در سال 1760 فروش چای کمپانی به سه میلیون پوند و در سال 1770 به 9 میلیون پوند استرلینگ رسید(6). در دهه های نخستین سده نوزدهم واردات چای کمپانی به بازارهای اروپا سالیانه 30 میلیون پوند استرلینگ ارزش داشت.(7)
باید توجه نمود که این ارقام تنها شامل درآمدهای رسمی کمپانی است؛ یعنی پولی که باید سود آن در میان سهامداران کمپانی تقسیم می شد. درآمدهای خصوصی و "غیرقانونی" کارگزاران کمپانی در این ارقام محاسبه نمی شود. این درآمدها چنان هنگفت بود که گروهی از سهامداران مغبون کمپانی را، چنانکه دیدیم، به اعتراض علیه کلایو و هستینگز و متهم ساختن آنان به "فساد مالی" برانگیخت.
به علاوه، در پیرامون کمپانی و کارگزاران آن، شبکه وسیعی از دلالان محلی(به طور عمده پارسی و یهودی و ارمنی) وجود داشت که درآمد آنان را نیز باید به این ارقام افزود. در سده هیجدهم انحصار کمپانی هند شرقی انگلیس تنها شامل تجارت شرق با اروپا(اعم از صادرات و واردات) می شد؛ ولی تجارت میان بنادر محلی، میان هند و خاوردور و عربستان و ایران به دست تجار خصوصی بود.(8) بدینسان، در پیرامون کمپانی شبکه ای از تجار و دلالان شرقی شکل گرفت. معهذا، اوج ثروت و قدرت کمپانی را باید در نیمه اول سده نوزدهم دانست که به طور عمده بر تجارت جهانی تریاک مبتنی است.
در بررسی پیشین، با سیر تجارت کمپانی هند شرقی انگلیس، از آغاز تا پایان سده هیجدهم، آشنا شدیم. معهذا، باید توجه نمود که کمپانی هند شرقی تنها کمپانی انگلیسی مرتبط با ایران نبود. در دو سده هفدهم و هیجدهم بخشی از تجارت ایران با اروپا از طریق کمپانی لوانت انجام می گرفت. این کمپانی، چنانکه گفتیم، در سال 1592 میلادی برای تجارت با سرزمین عثمانی و منطقه مدیترانه شرقی تأسیس شد و بخشی از سهامداران اصلی آن، از جمله سِر توماس اسمایس، سهامداران اصلی و گردانندگان بعدی کمپانی هند شرقی بودند. این امر مانع رقابت دو کمپانی، که هر یک هویت حقوقی مستقل خود را داشت، بر سر بازار ایران نبود.
کمپانی لوانت از طریق بندر ازمیر و با واسطه تجار عثمانی، که بسیاری از آنان یهودی بودند، در تجارت ایران سهیم بود. و این تجارت در دوران پس از شاه عباس کبیر، و به ویژه در دوران شاه سلطان حسین، اوج گرفت.
در سال 1622، در زمان شاه عباس اول، که سِر توماس رو، نماینده دربار انگلیس، وارد بندر قسطنطنیه (استانبول) شد، تجارت انگلیسی پوشاک در بازارهای عثمانی و ایران در حال رکود بود(9). در سال 1694، در آغاز سلطنت شاه سلطان حسین، کمپانی هند شرقی 6360 قماش پارچه به ایران صادر کرد و بیش از 8000 قماش به بندر سورت که احتمالاً حدود نیمی از آن توسط واسطه های هندی، از جمله پارسیان، به ایران صادر می شد. کمپانی لوانت نیز سالیانه حدود 3000 قماش پارچه از طریق استانبول و ازمیر به ایران می فرستاد. بنابراین، ظرفیت بازار ایران حدود 13000قماش پارچه در سال بود. در مقابل، هر دو کمپانی ابریشم خام و پارچه های چلوار ایران را به انگلستان و اروپا صادر می کردند. ارزش کل پارچه های چلوار و ارزان قیمتی که در سال های 1697-1702 از شرق، و به ویژه از ایران، به انگلستان صادر شد و در بازارهای اروپا جایگاه ویژه ای داشت، بیش از یک میلیون پوند استرلینگ تخمین زده می شود.(10)
در این مقطع زمانی(1697-1702) میانگین صادرات سالیانه انگلیسی ها به بازار عثمانی، و از جمله از این طریق به ایران، 173055 پوند استرلینگ بود و در مقابل واردات آنها از این بازار 295038 پوند استرلینگ در سال. در سال های 1703-1713 میانگین صادرات انگلیسی ها به بازار عثمانی 193369 پوند استرلینگ و واردات آنها از این بازار 260315 پوند بود. در سال 1700، انگلیسی ها معادل 191000 پوند استرلینگ پارچه به بازار عثمانی صادر کردند و در مقابل حدود 209000 پوند ابریشم خام خریدند.(11)
این سال ها مقارن است با پیگردهای شدید دولت اورنگ زیب علیه کمپانی هند شرقی به دلیل نقش آن در راهزنی های دریایی. لذا، کمپانی هند شرقی، که تجارت هندی خود را از دست داده بود، توجه خود را به طور عمده به ایران معطوف کرد و این امر اعتراض کمپانی لوانت را برانگیخت. تا بدانجا که کمپانی لوانت نزد ویلیام سوم، پادشاه انگلیس، از اقدامات بی رویه کمپانی هند شرقی در تجارت با ایران شکایت کرد.(12)
کمپانی لوانت نیز، چون کمپانی هند شرقی، بیشتر دلال کالاهای شرقی بود تا صادرکننده منسوجات انگلیسی. چنانکه گفتیم، بخش مهمی از این صادرات " انگلیسی" به ایران در واقع پارچه های ارزانقیمت بافت هند، و نیز عثمانی بود. منسوجات صادراتی انگلیس به طور عمده پارچه های پشمی و تزیینی گرانقیمت بود که سهم مهمی در بازار ایران و شرق نداشت. "پارچه فرنگی"از دوران استقرار پرتغالی ها و یهودیان در بندر هرمز، به عنوان یک کالای اشرافی در بازار ایران حضور داشت ولی بی رقیب نبود. برای نمونه، در زمره هدایایی که شاه طهماسب صفوی در زمان سفر همایون(950ق/ 1544م.) به استقبال او فرستاد، "چهارصد ثوب مخملی و اطلس فرنگی و یزدی"بود(13) ؛ و نیز در زمره هدایایی که پادشاه ایران به میهمانان عالیقدر خویش داد، باز نام "قماش های نفیس و پوستین های کیش و جلغاوه و تاجه و اطلس و مشجر فرنگی و یزدی و کاشی"(14) دیده می شود.
معهذا، در سده هیجدهم میلادی منسوجات پشمی انگلیس، که حجم عمده تولیدات این کشور را تشکیل می داد، بازار جدی در شرق نداشت. برای نمونه، در سال 1772 ارزش منسوجات پشمی انگلیسی صادر شده به بازارهای منطقه تجاری عثمانی 59191 پوند استرلینگ بود. این رقم در پایان سده هیجدهم تنها 47398 پوند بود. سال های 1775 و 1776 اوج صادرات پارچه های پشمی انگلیسی به منطقه تجاری عثمانی به شمار می رود که به ترتیب 131857 و 115306 پوند استرلینگ بود. در سال 1797 تنها معادل 3056 پوند استرلینگ پارچه پشمی انگلیسی به عثمانی صادر شد.(15) این افول با پیدایش و صعود صادرات تولیدات پنبه ای انگلیس همراه است.
علاوه بر پوشاک، که "کالای اصلی صادراتی" کمپانی لوانت به عثمانی بود، سایر کالاهای صادراتی اروپا عبارت بود از خز انگلیسی و پوست خرگوش سیاه و سمور و راسو و سنجاب. قلع انگلیس نیز بازار خوبی در قسطنطنیه داشت ولی واردات آن ممنوع بود. لذا، تجار انگلیسی مخفیانه آن را وارد می کردند و به یهودیان می فروختند. کمپانی لوانت از قسطنطنیه ابریشم ایران، انواع پارچه های موهر و ابریشمی، فرش، شراب(که به وسیله یهودیان تولید می شد) ، ادویه و کشمش به اروپا و انگلیس می برد(16). در این دوران مطلقاً نامی از تریاک و تجارت تریاک در میان نیست.
حتی در آستانه سده نوزدهم نیز، به ویژه به دلیل جنگ های ناپلئونی، وضعی مشابه بر تجارت "لوانت"حاکم بود. در سال 1800، صادرات انگلیسی ها به بازار عثمانی، 157450 پوند استرلینگ و واردات آنها از این بازار 199773 پوند بود. در سال 1808، صادرات انگلیسی ها به بازار عثمانی به 13686 پوند استرلینگ و واردات آنها به 57375 پوند رسید. در سال 1809، واردات انگلیس از بازار عثمانی 184920 پوند استرلینگ و صادرات آن 101860 پوند بود.(17)
رابطه نوین تجاری شرق و غرب، که امروزه شاهد آنیم، در نیمه اول سده نوزدهم و با انقلاب در صنایع نساجی انگلیس آغاز شد. این پدیده ای است متأخر بر سلطه استعماری بر هند که عمر آن به دو سده نمی رسد.
"انقلاب صنعتی" با کشت وسیع پنبه در قاره آمریکا و انگلستان و تولید پارچه های ارزان قیمت پنبه ای، که در سده هیجدهم در چین و هند رواج گسترده داشت، آغاز شد. این درسی بود که اروپاییان از شرق آموختند. پیشتر گفتیم که در نیمه دوم سده هفدهم، منسوجات پنبه ای هند و ابریشمی چین برای تجارت کمپانی هند شرقی حیاتی بود و سلطه این کالاها بر بازارهای اروپا سبب شد که ابریشم بافان انگلیسی به اعتراض برخیزند. این امر یکی از علل سقوط جیمز دوم بود.
فرایند دگرگونی در نوع رابطه تجاری شرق و غرب از اواخر سده هیجدهم به تدریج آغاز شد و تحولی بود دقیقاً متأخر بر اشغال بنگال و مرتبط با آن.
در سال 1780، کل صادرات منسوجات پنبه ای از انگلستان به 355060 پوند استرلینگ، در سال 1791 به 1875046 پوند، در سال 1801 به 7 میلیون پوند و در 1825 به رقم بی سابقه 30795000 پوند رسید. این پارچه ها ارزان، بادوام و خوشرنگ بود و به سرعت، علاوه بر اروپا، بازارهای عثمانی و ایران و هند را اشغال کرد.(18) در آغاز تنها یک چهارم منسوجات پنبه ای انگلیس به بازارهای آسیا، به طور عمده به هند، صادر می شد و بخش مهمی از آن به آمریکا می رفت. در سال 1860 نیمی از صادرات منسوجات پنبه ای انگلیس به آسیا و آفریقا بود.(19)
در سال 1812، کل صادرات انگلیس به بازارهای عثمانی 311029 پوند استرلینگ بود که از این میان 224087 پوند به منسوجات پنبه ای تعلق داشت. در سال 1825 صادرات انگلیس به بازارهای عثمانی به 633147 پوند رسید که 482355 پوند آن منسوجات پنبه ای بود.(20)
تهاجم منسوجات پنبه ای انگلیس به بازار ایران در دوران محمدشاه قاجار(1834-1848) آغاز شد و به رقمی بی سابقه رسید. در این زمان، واردات کالاهای انگلیسی از راه طرابوزان یک میلیون پوند استرلینگ و از راه هند 540 هزار پوند گزارش شده است. این امر طبعاً اعتراض صنعتگران و تجار ایرانی را برانگیخت. این اعتراض در آغاز دوران ناصری و صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر اوج گرفت. از جمله این اعتراض ها، طوماری است که 53 نفر از تجار تبریز خطاب به امیرکبیر نوشتند با این مضمون" پارچه های فرنگی که به ایران وارد می شود یک شاهی نمی ارزد و مایه بدبختی تجار گشته". بهرروی، با تمهیدات گمرکی امیرکبیر در سال 1267ق/ 1850م. این واردات به نصف کاهش یافت.(21) ولی این اقدام دیر و ناپیگیر بود. بارون دوبد در دهه 1840 از ورشکستگی صنایع نساجی خوزستان خبر می دهد:
شوشتر در سال های پیشین دارای مزارع وسیع پنبه بوده که مواد خام کارگاه های ریسندگی خود را تأمین می کرده است. اما از زمان عرضه[ منسوجات] پنبه[ای]خارجی، این شاخه از صنعت روستایی تقریباً از کارافتاده و کارگاه های پنبه ریسی از حرکت بازمانده است.(22)
در آغاز انقلاب صنعتی، انگلستان بخش عمده پنبه خام موردنیاز خود را از آمریکا تأمین می کرد. در سال 1830، سه چهارم پنبه خام موردنیاز انگلیس از ایالات متحده آمریکا وارد می شد. در سال 1849 کل واردات پنبه انگلستان 346000 تن بود که حدود 15 میلیون پوند استرلینگ ارزش داشت. در این زمان حدود یک میلیون نفر انگلیسی در صنایع نساجی انگلستان شاغل بودند.(23)
در دهه های 1820 و 1830، به تدریج واردات انگلستان از شرق به سمت پنبه و سایر کالاهای موردنیاز صنایع نساجی این کشور سوق یافت. مبارزه بخشی از تجار و مالکان کارخانه های نساجی انگلیس با سلطه انحصاری گروهی از انگلیسی ها، و همدستان آمریکایی شان معروف به "الیگارشی بوستن"، بر تجارت پنبه آمریکا در این روند بی تأثیر نبود. یکی از مخالفان وابستگی صنایع نساجی انگلیس به کشتزارهای پنبه ایالات متحده آمریکا جان گلادستون، تاجر لیورپولی و پدر ویلیام گلادستون نخست وزیر بعدی انگلیس است(24).
در سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم، صنایع نساجی چین بزرگترین خریدار پنبه خام هند بود و بنابراین تجارت پنبه خام در بنادر غربی شبه قاره رونقی نداشت. در سال 1805 تنها 9 مؤسسه در بمبئی به صادرات پنبه خام اشتغال داشت. با آغاز صادرات پنبه خام هند به انگلستان، تعداد این مؤسسات در بمبئی افزایش یافت و در ژانویه 1841 به 20 مؤسسه رسید. در سال های 1836 -1846 چهل درصد پنبه خام هند به انگلستان و هنوز 60 درصد آن به چین صادر می شد.(25)
در تجارت "لوانت"نیز وضع به همینگونه بود: در سال 1825 انگلستان از بازار عثمانی 1207035 پوند استرلینگ کالا وارد کرد که از این میان 611547 پوند استرلینگ کُرک پنبه و 190953 پوند ریشه روناس، برای رنگرزی، بود. در این سال، واردات ابریشم خام 193293 پوند است و بازار آن در انگلستان تغییری نکرده است.(26)
پیش از این پنبه خام در اقلام وارداتی به انگلستان از بازارهای عثمانی جایگاهی نداشت. در اسناد سال 1812 نامی از این کالا نیست. در سال 1817 انگلستان تنها 799 پوند استرلینگ کرک پنبه از بازارهای عثمانی خریداری کرد. یک سال بعد، این رقم به 24112 پوند رسید؛ در سال 1824 به 249271 پوند و سرانجام در سال 1825 به رقم بی سابقه 611547 پوند استرلینگ؛ که بیش از 50 درصد واردات انگلیس از عثمانی را در برمی گرفت.(27)
بخشی از این پنبه از مصر تأمین می شد. انقلاب صنعتی انگلیس جایگاهی ویژه در تجارت خارجی این کشور به مصر داد و از این زمان حمل و نقل کالا با مصر، که پیشتر از طریق بنادر فرانسه انجام می گرفت، مستقیم شد. بدینسان، اقتصاد مصر، چون هند به سمت کشت پنبه سوق داده شد. در دوران جنگ داخلی آمریکا(1860-1864) مصر یکی از تأمین کنندگان اصلی پنبه کارخانه های لانکشایر انگلستان بود. ارمغان کشت پنبه برای مصر سلطه استعمار بریتانیا بر این سرزمین است.
پنبه از دیرباز یکی از اقلام کشاورزی ایران بوده است. به نوشته چارلز عیسوی، این محصول کشاورزی" احتمالاً از زمان هخامنشیان در اکثر نواحی ایران، خصوصاً خراسان، به عمل می آمده و مواد اولیه این شاخه مهم از صنایع نساجی ایران را فراهم می ساخته است"(28). حمدالله مستوفی و رشیدالدین فضل الله همدانی در اوایل سده هشتم هجری/ چهاردهم میلادی از پنبه به عنوان یکی از محصولات عمده کشاورزی ایران نام برده اند. آنان از کشت وسیع پنبه در خراسان، مازندران، گیلان، عراق عجم، خوزستان، یزد، اصفهان، فارس و غیره خبر می دهند.(29) آدام اولئاریوس، عضو هیئت دوک هلشتاین در ایران، در حوالی نیمه سده هفدهم وضع کشت پنبه و صنایع پنبه بافی را در ایران چنین می بیند:
پنبه تقریباً در تمام ایالات به عمل می آید. بوته پنبه به بلندی یک ساعد می رسد. برگ آن شبیه مو ولی بسیار کوچکتر است. بر نوک پنبه قوزه ای به بزرگی یک فندق دیده می شود. وقتی پنبه رسید، قوزه در چهار یا شش جا شکاف برمی دارد و از لای آن الیاف پنبه بیرون می زند. این الیاف را می ریسند و از آن انواع گوناگون پارچه های پنبه ای می بافند و غیر از این به مصارف دیگر می رسانند و با آن معاملات عمده انجام می دهند. چند شهر و دهکده وجود دارد که اهالی آنجا فقط از کشت پنبه امرار معاش می کنند. در گیلان پنبه نمی روید و به جای آن کتان کشت می کنند و از الیاف ساقه آن پارچه ای برای تهیه پیراهن می بافند.(30)
چنانکه دیدیم، در نیمه اول سده نوزدهم، بارون دوبد از کشت وسیع پنبه در خوزستان، در گذشته ای نه چندان دور، خبر می دهد. ظاهراً کشت پنبه، چون نیشکر، در سده هیجدهم به دلیل توطئه های اقتصادی اروپاییان در ایران متوقف شد. انهدام کشت این دو محصول در ایران همزمان با کشت وسیع پنبه و نیشکر در پلانت های قاره آمریکا قطعاً تصادفی نیست. قاعدتاً "دست هایی"در کار بود که تمامی رقبای اقتصاد پلانت کاری را از بازار خارج کند. پس، این تصور که گویا کشت پنبه در ایران از سال 1266ق/ 1849م. به وسیله یک کشیش آمریکایی در ارومیه آغاز شد خطاست. معهذا، از این زمان و به وسیله کشیش نامبرده بود که زراعت پنبه در ایران بار دیگر، و این بار برای صدور به انگلیس، آغاز شد. این سرآغاز فرایندی مشابه هند و مصر است و قطعاً "کشیش ینگه دنیایی"فوق نیت خیر نداشت. در آن زمان، درباره اهمیت این تجارت در شکوفایی اقتصاد ایران تبلیغات وسیعی انجام گرفت و وقایع اتفاقیه نوشت:
امنای دولت علیه معلوم کردند که کاشتن این پنبه اگر درین ولایت در میان خلق متداول بشود منفعت زیاد به جهت دولت و رعیت حاصل خواهد گردید... یکی از محصول عمده مملکت ینگی دنیای شمالی به عمل آمده و به فروش رسیده، نزدیک به صدر کرور پول ایران بود. و پنبه ای که سال به سال در ینگی دنیا به عمل می آید از ممالک کل روی زمین بیشتر است.(31)

از آنجا که بانی این کار خیر کشیش ینگه دنیایی بود، دولت به پاس خدمتش مقرر داشت که زمینی از خالصه ارومیه، که مالیات آن در سال حدود 25 تا 30 تومان باشد، سه ساله به او واگذار شود و زراعت پنبه نماید. در این مدت از پرداخت مالیات خالصه و محصول پنبه هر دو معاف باشد.(32)
صادرات پنبه ایران تا زمان جنگ داخلی آمریکا اهمیتی نداشت. به دلیل حادثه فوق، کشت و صادرات پنبه ایران در سال های 1860-1864 صعود چشمگیر یافت. در این زمان، بخش مهمی از پنبه ایران به بمبئی صادر می شد و از این طریق به بازار انگلیس انتقال می یافت. صادرات پنبه ایران به بمبئی در سال زراعی 1863 -1864 معادل 1/6 میلیون روپیه(160 هزار پوند استرلینگ) و در سال زراعی 1864-1865 معادل 6/7 میلیون روپیه(670 هزار پوند استرلینگ) گزارش شده است. در دهه های بعد، صادرات پنبه ایران اندک و بیشتر از طریق تجار روسی و ارمنی بود. در دوران جنگ اول جهانی ارزش پنبه صادراتی ایران به 1/5 میلیون پوند استرلینگ رسید.(33)
باید توجه نمود که به دلیل وجود کشتزارهای وسیع پنبه در مصر و هند و وضع خاص اقلیمی این سه سرزمین، که از میان آنها ایران مناسب ترین برای کشت تریاک بود، در تکاپوی الیگارشی مستعمراتی غرب در ایران، کشت پنبه اهمیتی به سان تریاک نیافت. لذا، ارزیابی نویسنده گنج شایگان از صادرات پنبه ایران اغراق آمیز و نادرست است. نویسنده فوق مدعی است صادرات پنبه ایران در زمان جنگ داخلی آمریکا به 12 میلیون پوند استرلینگ در سال رسید و "تقریباً تمام جای خالی پنبه"آمریکا را "پنبه ایران تلافی کرد."ظاهراً، نویسنده "روپیه" و "پوند" را اشتباه گرفته است.(34)
بهرروی، صادرات پنبه خام ایران و واردات انبوه منسوجات پنبه ای از هند مورد توجه افکار عمومی ایران بود. در دوران مشروطه چنین می خوانیم:" مگر این همه پنبه ایران که به کرورها به خارج می برند کفایت ملبوس اهالی را نمی کند؟"(35)
انقلاب در صنایع نساجی انگلیس و تولید انبوه پارچه های کتان و پنبه ای، انقلابی واقعی در اقتصاد این کشور پدید ساخت و به تجارت با شرق اهمیت ویژه ای داد. بیهوده نیست که در این زمان، نام برخی شخصیت های درجه اول اقتصاد و سیاست بریتانیا، چون ناتان مایر روچیلد، سِر جان گلادستون، پسرش رابرت گلادستون و سِر رابرت پیل را در زمره سهامداران کمپانی لوانت می یابیم. به تعبیر آلفرد وود، این نام ها نشان می دهد که کمپانی "توجه گروهی از تیزهوش ترین چهره های جامعه تجاری و مالی آن زمان را به خود جلب کرده بود"(36). بنابراین، نیمه اول سده نوزدهم، تنها عصر شکوفایی صنایع زغال سنگ و آهن انگلستان نبود، "عصر پنبه"نیز بود که بیش از سایر کالاها سبب توسعه تجارت ماوراء بحار بریتانیا شد.
با انحلال کمپانی هند شرقی در سال 1857، اهمیت مستعمرات شرقی در اقتصاد امپراتوری بریتانیا نه تنها کاهش نیافت بلکه افزایشی چشمگیر داشت. برای نمونه، در حالیکه واردات چای بریتانیا در آخرین سال انحصار تجارت این کالا به وسیله کمپانی هند شرقی( سال تجاری 1833-1834) به وزن 1/475 میلیون تن بود، در سال 1853 به 3/5 میلیون تن و در سال 1879 به 7/25 میلیون تن رسید.(37) در سال 1881، انگلستان بیش از 41 میلیون پوند استرلینگ به سایر کشورها و قریب به 80 میلیون پوند به مستعمرات خود کالا صادر کرد. در سال 1885 صادرات انگلیس به هند بیش از 68 میلیون پوند استرلینگ بود.(38) به نوشته اکونومیست (11 ژوئن 1887) سرمایه گذاری انگلیس در مستعمرات تا این زمان به 744 میلیون پوند استرلینگ بالغ می شد که سالیانه قریب به 35 میلیون پوند سود داشت.(39)
در این زمان، امپراتوری جهانی بریتانیا 305337929 نفر جمعیت و 9126999 مایل مربع مساحت داشت(40). پنجاه میلیون نفر از سکنه این امپراتوری مسلمانان بودند(41) که 41 میلیون نفر آنها در هند می زیستند.(42) این در حالی است که در سال 1889 تعداد انگلیسی های مقیم هند تنها 200 هزار نفر گزارش شده است.(43) باید توجه نمود که این آمار بجز سرزمین های تحت سلطه بریتانیا(مانند دولت های "مستقل" شبه قاره هند چون حیدرآباد دکن) است که رسماً" مستعمره" محسوب نمی شدند. به نوشته جفکین آلمانی،
حتی گلادستون، که معتقد بود منبع قدرت انگلستان تنها در جزایر انگلیس نهفته است[ نه در مستعمرات]، نمی توانست از واقعیت[ مستعمرات] بگریزد. در دوران [نخست وزیری] او بود که فرمان تأسیس "کمپانی بورنئوی شمالی" و بعدها "کمپانی ملی آفریقا"، برای سرمایه گذاری در سرزمین نیجر، صادر شد و جزایر فیجی و برمه به امپراتوری بریتانیا منضم شد."(44)

پی نوشت ها :

1.Keay, ibid, p.220
2.Goldsmith, ibid, p.76
3.Buckland, ibid, p.385
4.Smith, ibid, p.449
5.Keay, ibid, p.379
6.ibid, p.349
7.ibid, p.452
8.ibid, p.359
9.Michael Strachan, Sir Thomas Roe, 1581-1644, London:Michael Russell, 1989, pp.162-163
10.Wood, ibid, pp.115-118
11.ibid, p.120
12.ibid, pp.116-117
13.ابوالفضل مبارک، اکبرنامه، ج1، ص 309.
14.همان مأخذ، ص 323.
15.ibid, p.194
16.Strachan, ibid, pp.134, 163-164
17.Wood, ibid, pp.180, 188
18.ibid, p.192
19.David Thomson, Europe Since Napoleon, London:Penguin Books, 1984, p.260
20.Wood, ibid, p.194
21.فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران: خوارزمی، چاپ پنجم، 1355، صص 413-415.
22.بارون دوبد، سفرنامه لرستان و خوزستان، ترجمه محمدحسین آریا، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1371، ص 339.
23.Thomson, ibid, p.179
24.Edgar J.Feuchtwaner, Gladstone, London:Macmillan, [1975], 1989, p.3.
25.Amalendu Guha, "The Comprador Role of Paris Seths, 1750-1850", Economic and Political Weekly, November 28, 1970, p.1933
26.Wood, ibid, p.193
27.ibid
28.چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: گستره، 1362، ص 376.
29.بنگرید به: حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، به کوشش گی لسترنج، تهران: دنیای کتاب، چاپ جدید، 1362، صص 53، 110، 111، 119، 138، 141، 150، 154، 159، 162؛ رشیدالدین فضل الله، آثار و احیاء تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1368، صص 157 -159، 163.
30.آدام اولئاریوس، سفرنامه اولئاریوس، ترجمه احمد بهپور، تهران: ابتکار، 1362، ص 251.
31.آدمیت، همان مأخذ، ص 400؛ به نقل از وقایع اتفاقیه، شماره 41.
32.همان مأخذ، ص 401.
33.عیسوی، همان مأخذ، صص 377-378.
34.محمدعلی جمالزاده، گنج شایگان، (برلین: انتشارات اداره کاوه، 1335ق.) تهران: چاپ جدید، کتاب تهران، 1362، ص 17.
35.محمد ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران: آگاه، 1361، ج1، 249.
36.Wood, ibid, p.195.
37.Jeffckin, ibid, p.12
38.ibid, p.55
39.ibid, p.57
40.ibid, p.3
41.ibid, p.5
42.ibid, p.27
43.ibid, p.15
44.ibid, p.59

منبع مقاله :
شهبازی، عبدالله؛ (1377)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1390